کد مطلب:316783 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:294

خرج روضه
در كتاب معجزات و كرامات ائمه ی اطهار علیهم السلام تألیف، میرزا هادی خراسانی حائری قدس سره، صفحه ی 133، آمده است كه:

حكایت نمود سید أجل آسید ولی الله طبسی، آنكه ده سال تقریباً كربلا در بلا و غم مبتلا و اواخر دولت عثمانی و اهالی در مجادله با حكومت در «واقعه ی حمزه بیك» كه معروف می باشد، گرفتار بودند، من در نهایت فقر و سختی با چند عائله به سر می بردم ولی هر هفته روز جمعه روضه می خواندم و هرچه میسر می شد ولو خرما در مجلس می آوردم، یك هفته قدری خرمای زاهدی ذخیره برای مجلس كرده بودم، از قضا چند نفر از اعراب «شفاته» به مهمانی منزلمان وارد و از ترس جنگ به حضرت عباس پناه آورده بودند، چون منزل ما در جوار آن حضرت بود، چیزی در بساط نبود مجبور شدم خرما را برایشان حاضر كردم.

چند روزی گذشت صبح جمعه شد در فكر روضه و تهیه ی وسایل آن افتادم، بر در خانه ی یكی از رفقا رفتم، گفتم دو قران قرض بگیرم آن هم نداشت، در راه بازگشت وارد صحن سیدالشهداء شدم، گفتم: غنیمت است زیارتی بكنم.

بعد از بیرون آمدن از سمت خیمه گاه هجوم مردم به طرف صحن شد بر اثر صدای خراب شدن منزل سید علی مسأله گو كه از صدمه ی توپ متزلزل گردیده بود و مردم خیال می كردند توپ دیگری زدند، به در و



[ صفحه 84]



دیوار دالان صحن فشار دادند، پوست ساق پایم خراشیده گردید ناچار از طرف كوچه و بازار به سوی منزل برگشتم با حال زار و نهایت انكسار، گفتم بهتر است كه به حرم حضرت اباالفضل علیه السلام مشرف شوم و عرض حال نمایم.

جراحت را شستم و به حرم محترم پناه جستم، هیچكس جز دو كبوتر در حرم ندیدم، عرض كردم: مولای من پایم مجروح شده است، تا مخارج خود را از آن عالی جناب نگیرم، دست بردار نیستم و بیرون نخواهم رفت مجلس روضه دارم و وسائل آن مهیا نیست.

سپس گفتم: دو كلمه روضه بخوانم شاید فرجی شود، ایستادم و شروع به خواندن نمودم، در همان حال به خود آمدم كه اگر كسی بیاید و بگوید برای كی روضه می خوانی، چه بگویم؟

روضه را ترك كردم و مشغول نماز هدیه شدم، از نماز فارغ گردیده، دیدم متصل به من كنار دیوار یك دسته دو قرانی مانند صراف كه روی صندوق خود پول را مرتب می چیند گذارده اند، گفتم، به به!! مولی اباالفضل مرحمت فرمود، زیرا اگر از جیب كسی ریخته شده بود به این وضع دسته كرده بر زمین نخواهد بود، به هر حال به خانه آمدم و میان صندوق گذاردم و به كسی هم نگفتم.

تا یك سال هر وقت پول لازم می شد بر می داشتم و خرج می كردم و مخصوصاً روزهای جمعه مجلس روضه ام خیلی معمور گردید و بسا بود از صبح تا ظهر طول می كشید و یك حقه «معادل 4 كیلوگرم» شیر صرف می شد غیر چایی و نان و سیگار و قلیان.

مؤلف می گوید: پرسیدم روزی چقدر صرف می كردی؟ گفت: نمی دانم لیكن بعضی اوقات می شد سه چهار عدد دو قرانی بر می داشتم



[ صفحه 85]



و معاش من منحصر به همان وجه بود و خیلی كم از جایی برای من پولی می رسید، بالاخره مدت یكسال هیچ التفاتی نداشتم، یك روز گفتم: خوب است این پولها را بشمارم ببینم چقدر است؟ شمردم هفتاد و دو قرانی یافتم پس از آن صرف كردم تمام شد.



عباس، دلی كه پای بست تو بود

مشتاق لقای حق پرست تو بود



امروز چه كرده ایی كه فردا زهرا

اسباب شفاعتش دو دست تو بود؟!



شعر از «شهاب یزدی»



ای خون خدا خدا بود یاور تو

توحید، چه خوش نشسته در باور تو



خود، چاره ی تشنه كامی اصغر كن

كافتاده ز پا، دو دست آب آور تو



شعر از «خدامی»



كربلا، كعبه ی عشق است و من اندر احرام

شد در این قبله ی عشاق، دو تا تقصیرم



دست من خورد به آبی كه نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم



شعر از «انسانی»



[ صفحه 86]